عکس بازیگران

در صورتی که هر یک از عکس ها باز نشد بر روی آن راست کلیک کرده و گزینه Show Picture را بزنید.
 































































































 


در صورتی که هر یک از عکس ها باز نشد بر روی آن راست کلیک کرده و گزینه Show Picture را بزنید.
 


الناز شاکردوست درنشست خبری فیلم چراغ قرمز














الناز شاکردوست







مریم امیرجلالی ، الناز شاکردوست و رضا ناجی















الناز شاکردوست 


 

در صورتی که هر یک از عکس ها باز نشد بر روی آن راست کلیک کرده و گزینه Show Picture را بزنید.
 


همشهری جوان در ویژه نامه نوروزی خود 10 بازیگر را در 10 موقعیت شغلی متفاوت قرار داد!

 

خاطره اسدی / مجسمه ساز/خاطره می¬ره گِل بچینه!گِل بازی سرگرمی همیشگی و جذاب بچگی همه ما بود. دوست داشتیم کمی خاک را از باغچه حیاط برداریم و یک مشت آب هم بر روی آن بریزیم و آن قدر آنها را با هم قاطی کنیم که گِل سفت از آن دربیاید و بتوانیم با این خمیر گِلی هرچیزی که میخواهیم بسازیم. حالا ساختن این شکلکها یا صورتکها بستگی به استعداد هرکسی داشت. یکی میتوانست کار ابداعی کند و یکی دیگر شاید فقط بلد بود تا توپهای کوچکی بسازد و آنها را بر روی زمین قِل بدهد. عاشق این بودیم که دست و رویمان خاکی و گلی شود، حتی اگر به قیمت یک دست کتک حسابی از مادرمان تمام میشد. خاطره اسدی هم احتمالا در همین حال و هوا مانده که دوست دارد گِل بازی را در نوع حرفه¬ای تر و بزرگسالانه¬تری انجام دهد برای همین هم مجسمه¬سازی را به جای بازیگری انتخاب می¬کند.کارگاهی که برای مجسمه¬سازی انتخاب کردیم، در دیباجی شمالی بود. کارگاه مجسمه¬ساز معروف نادره حکیم¬الهی یا همان مادر ترانه علیدوستی. اما آنقدر این آدرس عجیب و غریب و درعین حال سر راست بود که تصمیم گرفتیم همگی باهم به آنجا برویم. بماند که در آن کوچه تنگ و تاریک درست وسط اتوبان صدر پارک کردن ماشین چه دردسرهایی داشت و نزدیک بود جانمان را ازدست بدهیم.

خاطره اسدی

 

بهنوش بختیاری/ مکانیک/ مکانیکی شاسخین و شرکابهنوش بختیاری همیشه اولین نفر است که برای سوژه های طنز به ذهنمان می آید. همیشه برای این حرکات پایه است. وقتی با او این سوژه را در میان گذاشتیم، استقبال کرد. قرار شد تا شغل را، خودش به ما پیشنهاد دهد، برای این کار به او فرصت فکر کردن هم دادیم، اما خیلی سریع گفت: «احتیاجی به فکر کردن ندارد، من همیشه می خواستم مرده شور شوم.» ما هم مثل شما دهانمان باز ماند! از این همه جسارت و تفاوت او با شغل فعلی اش. نشد که مرده شور خانه را هماهنگ کنیم. چون نه می شد که یک زن را برای گزارش به غسالخانه ببریم و نه اینکه او به علت بازی در سریال دارا و ندار فرصت این کار را داشت که همراه ما تا بهشت زهرا بیاید. مکانیک شدن پیشنهاد ما بود که او روی هوا آن را گرفت. کلی خندید و گفت: «عجب حالی بدهد! »

بهنوش بختیاری


 


ستاره اسکندری/ نانوا / ساده میخوای یا خشخاشیستاره اسکندری با انرژی سر ساعت به دقتر مجله آمد،بعد از اینکه با او کمی حرف زدیم به سمت نانوایی رفتیم.در راه او می گوید من قبلا در خانه مادر بزرگم نان پخته ام فکر نکنید بلد نیستم.لباس های مورد نیاز هم از آشپزخانه مجله تهیه کرده ایم بجز پیشبند که قرار است از خود نانوایی بگیریم.پخت نانوایی هنوز شروع نشده و سه،چهار نفری بیرون منتظر ایستاده اند. اسکندری قبل از ما وارد نانوایی شد و با شاطر ها سلام وعلیک گرمی کرد. اوخیلی سریع نزدیک طاقار خمیر شد و پرسید این خمیر ها چند کیلو است؟یکی از شاطر ها پسخ داد 240 کیلواسکندری حیرت زده به سمت خمیر های آمده شده رفت و دوباره پرسید این ها خمیر های سنگک است؟ همه خندیدندو گفتند نه بربری است.او با حالت ناراحتی سری تکان داد و گفت خب من تا به حال سنگک و بربری ندیده بودم و فقط بلدم نون محلی درست کنم.اونقدر محو دیدن کار شاطرها شده که یادش رفت لباس هایش را عوض کند و فقط گفت این جا خیلی با حال و با مزه است.

ستاره اسکندری


 

نگارفروزنده/ دندانپزشک/دندان لق را نکنید!خدا نکند در ایام تعطیلی دندانتان درد بگیرد، خدا نکند، بخواهید تخمه بشکنید و نتوانید، یا اینکه جلوی خودتان را بگیرید تا پسته‌ها را زیر دندانتان خرد کنید. خدا نکند دندانتان لق شود چون دندان لق را فقط باید کند! کار است دیگر، ممکن است یکدفعه پیش بیاید، حالا اگر این اتفاقات برایتان بیفتد چه کار باید کرد؟ هیچ کاری، فقط باید به سراغ یک دندان‌پزشک بروید، یک دکتر که خیلی خوب بتواند شما را راضی نگه دارد و کارتان راه بیفتد. حالا اگر در این میان دندان‌پزشک همیشگی شما در مسافرت به سر می‌برد، چاره چیست؟! باور کنید که خانم دکتر ما کارش بسیار خوب است، به سراغ آن بروید.درمانگاه بهداشتی و درمانی چیذر، محل مورد نظر ماست. راس ساعت 5. اما از آنجایی که شب و عید است وتهران تنها کمی(!) شلوغ‌تر از قبل، ما نیم ساعت دیرتر می رسیم و ساتیار امامی یک ساعت و نیم دیرتر! شانس آوردیم که فروزنده منتظر تماس ما بود تا دندان‌پزشک شود و پیشمان بیاید.فروزنده تلفن به دست وارد درمانگاه می‌شود، دیرش شده و عجله دارد. حق هم دارد، بد قولی از ما بوده! به او که توضیح می‌دهیم، قرار است چه کار کنیم و بهتر از طنز باشد، می‌گوید: «تو که من را می‌شناسی، کمی مدل من فرق دارد».وقتی روپوش دکترها را می‌پوشد یا دستکش‌های جراحی را به دست می‌کند و ماسک را به دهانش می‌زند، شبیه خانم‌ دکتر‌های خیلی جدی می‌شود! نگاه کنید، با ما موافق نیستید؟

نگارفروزنده

 


الهام حمیدی/ آتشنشان/عملیات خانم 125الهام حمیدی بازیگری است که ما به زور از او خواستیم تا آتش‌نشان شود، خودش دوست داشت قالیباف باشد: «لباس‌های خوشگل بپوشم، مثل لباس سنتی!» به او سنگ دلانه گفتیم نمی‌شود! با ناراحتی قبول کرد: «هر چه شغل خوب است را دیگران برداشتند حالا این کار مردانه و ضمخت افتاده به من؟!»خیابان مفتح، ایستگاه شماره 53، محل قرار ما روز جمعه است، حمیدی با یک ساعت تاخیر به ما می‌رسد. باید لباس‌های آتش‌نشانی‌رابپوشد، آتش‌نشان‌ها لباس‌های مردانه به او می‌دهند، حمیدی وقتی این لباس‌ها را می‌بیند، قیافه‌اش در هم می‌رود. ما که فکر می‌کنیم الان است که بزند زیر گریه! با ناراحتی و کلافگی می‌گوید: «من فکر کردم لباس‌های نو به من می‌دهید. دلم نمی‌آید این‌ها را بپوشم.»

الهام حمیدی


 

کاوه خداشناس/ باغبان/ کاوه باغبانکاوه خداشناس، اول می‌خواست قاتل شود، اما حتما می‌دانید که این‌کار بدآموزی دارد؟!!! پس پیشنهاد کرد، «من عاشق باغبانی هستم. خانه‌ام پر از گل و گیاه است». قاتل و کشتن آدم‌ها کجا و باغبان بودن کجا؟! پارک نیاوران جای مناسبی برای یک باغبان تمام عیار بودن است. نه؟! کاوه خداشناس حسابی پایه است، لباس سرتاسر سبز ِ و البته فراموش نکنید نو(!) را می‌پوشد. چکمه باغبانی را هم می‌پوشد، کلاه پشمی را هم به سر می‌کند و در قالب باغبانی که ما می‌خواستیم فرو می‌رود. ابزار کار آقای باغبانما را ببینید. فرغون، بیل، بیلچه و چند جعبه گل بنفشه کوچک که داخل فرغون گذاشته شده بود. تمام این‌ها سفارش او بود تا کارش را راحت شروع کند.

کاوه خداشناس

 

آزاده نامداری/ آشپز/ راتاتویی شکموچقدر شکمویید؟! چقدر اهل پخت و پزید؟ با بوییدن غذا گرسنه¬تان می¬شود؟ آب دهانتان راه می¬افتد؟ دلتان می¬خواهد همان لحظه گرسنگی¬تان را برطرف کنید؟ حاضرید در یک رستوران چند دقیقه تامل کنید تا نوبت شما برای غذا خوردن برسد؟ یا اینکه دلتان می¬خواهد با سر به غذاها شیرجه بروید؟ اصلا شده به رستورانی بروید و آرزو کنید که ای کاش همیشه از این غذاها می¬توانستم بخورم؟! شده که بخواهید پخت و پز این غذاها را یاد بگیرید؟ اصلا بگویید ببینم تا به حال دوستداشتید آشپز باشد؟ یک سر آشپز شاید. آن¬هم در یک رستوران بسیار بزرگ و شیک؟! فکرش را بکنید.آزاده نامداری مجری محبوب تلویزیون شکموست. این را خودش می¬گوید. پیشنهاد آشپز بودن هم جزو آن¬دسته از کارهایی است که او همیشه دوست داشته اگر مجری نمیشد، این کار را انجام دهد.

آزاده نامداری

 

امیر حسین رستمی/ حاجی فیروز/ شکور حاجی فیروز می شود«امیرحسین رستمی» یا همان شکور شمس‌العماره جزکسانی بود که یک هفته تمام همه نوع موقعیت شغلی را با او بررسی کردیم تا به حاجی فیروز رسیدیم یا بهتر بگوییم، رسانده شد! تصور کنید رستمی از شغل‌هایی مثل «مربی تنیس» ( که امکان مانور عکاسی نداشت)، جت اسکی (که امکان رفتن به مسیرهای دور نبود)، ملوان ( که باز هم امکان فراهم کردن کشتی نبود، حتی با تصویر سازی مشهور همشهری جوان که مدام رستمی از آن به عنوان قدرت ما یاد می‌کرد) به این شغل رسید. در واقع باید اینجا از مجموع دوستان رستمی( به تعبیر خودش دوستان نادان!) تشکر کنیم که در مشورتی جمعی با رستمی ،او را به این کار ترغیب کردند، اما نمی‌دانستند دوست شان را به چه مهلکه ای انداخته اند! لباس حلجی فیروز را که سالهای قبل برای جلد همین شماره های نوروزی تهیه کرده بودیم! این یکی از بهترین اتفاقاتی بود که در میان شغل‌های مختلف با دیگر بازیگران رخ داده بود، چون همه چیز در اختیار داشتیم: لباس به میزان کافی، مکان به میزان لازم و بالاخره شخص حاجی فیروز به اندازه امیرحسین رستمی!

امیر حسین رستمی

 

امیرحسین صدیق/ چوپان/ چوپان راستگواشتباه نکنید این عکس هایی که می بینید عکس های یک فیلم نیست. چشمه هایتان را نمالید، دقیقا درست می بینید این امیر حسین صدیق است. همان آقای پدر که حالا چوپان شده، باورتان می شود؟! حتما او را با این ریش و این قیافه جدید نشناختید. باور کنید این ریش هم برای خود اوست، ما حتی در مورد او یک ذره هم از معجزه گریم برای نزدیک شدن چهره این بازیگر به شخصیت مورد نظمان استفاده نکردیم. خودش خواست تا چوپان قصه ما شود.

امیرحسین صدیق

 

روناک یونسی/ گلفروش/ رستگاری در گلفروشیروناک یونسی که بازی او را در سریال رستگاران دیده اید، دلش می خواست خلبان شود، چون پدرش هم خلبان است اما بنا به دلایلی این امر میسر نشد به همین خاطر درباره شغل دیگری به توافق رسیدیم. گلفروشی گزینه خوبی بود، وقتی که با او در میان گذاشتیم خیلی استقبال کرد «موافقم واقعا شغل جالبی است.اما اگر می شود یک سبد گل تهیه کنید تا بتوانم در خیابان آن ها را بفروشم». روز گزارش هوا ابری است و هر لحظه امکان دارد باران ببارد برای همین قرار شد در یک گلفروشی عکاسی شود.یونسی با ظاهری کاملا متفاوت آمد.او دامن طوسی با چکمه های بلند پوشیده،کلاهی به سرش گذاشته ویک شال طوسی هم دور شانه هایش انداخته. روناک یونسی با حالتی ناراحت می گوید:« دلم می خواهد در خیابان گل بفرشم و به همین خاطر این لباس را پوشیده ام تا عکس هایش خوب شود ». اما هوا نه تنها صاف نشد بلکه باران شدیدی هم گرفت و مجبور شدیم داخل مغازه عکاسی کنیم. همراه او به گلفروشی نزدیک خانه اش می رویم.

روناک یونسی


صورتی که هر یک از عکس ها باز نشد بر روی آن راست کلیک کرده و گزینه show picture را بزنید

لاله اسکندری و همسرش دو روز بعد از ازدواج

 


 

خانم اسکندری دوربین کوچک علی زارع را می‌دید و او را دست می‌انداخت. هرچه باشد او گرافیک خوانده و بعد کاشی‌کاری و طراحی با موزاییک را آموخته و عکاسی هم یکی از علایق اوست. با این وصف بی‌دلیل نیست که به یک مهندس خوب مهربان که او هم به نوعی در کار هنرهای تجسمی فعالیت دارد، علاقه‌مند شده باشد. ما با آقای داماد دو روز بعد از مراسم ازدواج در محل قرار مصاحبه آشنا شدیم؛ ساسان فیروزی.

دور از هیاهوی بازیگری، لاله و ساسان یک زندگی تازه را ساخته‌اند. خوب و با برنامه‌ریزی و حساب‌شده. این سرنوشت دختری است که یکی از بازیگران باشخصیت سینمای‌ماست. بازیگری که وقتی بازی نمی‌کند هم تلاش می‌کند تاثیر اجتماعی یک هنرمند را داشته باشد و بنابراین اتوبان‌های شهر سیمانی ما را زیبا می‌کند و وقتی هم که ازدواج می‌کند، دور از هیاهو و جاذبه‌های دنیای بازیگری و شهرت، به ندای دل و عقلش گوش می‌کند و تحصیلات و شخصیت و جایگاه اجتماعی شریک زندگی‌اش را هم مدنظر می‌گیرد.
 لاله و ساسان در کارت دعوت عروســی‌شان نوشته بودند: «ما بدان مقصد عالی نتوانیم رسید/ هم مگر پیش نهد لطف شما گامی چند». دعایشان کنید که برسند به آن مقصد عالی که شایستگی‌اش را دارند.

 



 

 
در تبریز بود که یک دل نه صد دل...
 

از داماد پرسیدیم: خانم اسکندری معروفند که خارج از حوزه بازیگری کارهای زیادی انجام دادند، هم در حوزه شهری و معماری و هم عکاسی. برای شما کدام جنبه از فعالیت‌های ایشان مهم‌تر و جذاب‌تر بود؟

 
  •  ماجرای آشنایی شما از کجا شروع شد؟
در سال 1386 یک نمایشگاه صنعت ساختمان در تبریز بود که من آنجا غرفه داشتم و خانم اسکندری هم برای بازدید به آنجا آمده بودند و در آنجا با هم آشنا شدیم.
 
  •  خانم اسکندری شما با این همه مشغله و کار، نمایشگاه هم تشریف می‌برید؟
بله، من به خاطر کار و تجربه ای که دارم و رشته تحصیلی‌ام که گرافیک بوده است، علاقه زیادی به این رشته دارم و چون در دکوراسیون و کارهای پتینه و موزاییک و بحث چیدمان خانه و بخش زیبایی‌شناسی آن سال‌ها فعالیت می‌کنم، به دیدن آثار علاقمند هستم و به دیدن نمایشگاه رفتم تا ببینم می‌توانم در بخش خارج از تهران هم مشارکت داشته باشم. شرکت ساسان در همان نمایشگاه غرفه داشت و من برای دیدن غرفه و بازدید شرکت آنها رفتم.

می‌خواستم با نوع این فعالیت نیز آشنا شوم و من در کارهای طراحی با شرکت ایشان مشغول کار شدم و یکسری کارهای تبلیغاتی با هم انجام دادیم و اینجا بود که آشنایی ما آغاز شد. البته بعضی از دوستان هم این وسط بودند که حالا اسم نمی‌برم
ساسان: (باخنده) همان‌جا بود که یک دل نه صد دل ...

لاله: حالا... معلوم است که چه کسی!
 
  •  وقتی در تبریز با هم آشنا شدید، شما خانم اسکندری را می‌شناختید؟
ساسان: بله، اتفاقا مادر من سریال خاک سرخ  و خانم اسکندری را خیلی دوست داشت و سریال مشق عشق را من و مادرم با هم تماشا می‌کردیم و ایشان همیشه می‌گفتند، خانم اسکندری شخصیت جالبی دارد.
 
  •  گفتید دنبال آدم خاص می‌گشتید، معنای این خاص بودن چیست؟
ساسان: شاید شما هم با من هم عقیده باشید که زندگی اکثر مردم با دروغ گره خورده است، اما بزرگترین ویژگی لاله این است که بلد نیست دروغ بگوید.

 




 
ارتباط سن و سال و زندگی مشترک
 

 
  •  بسیاری از بازیگران رده سنی خانم اسکندری عملا در مورد ازدواج  راغب نیستند و علاقه‌ای ندارند. خانم اسکندری، علت این مسئله چیست؟
ساسان: (با خنده ...) خب، مورد خوب پیدا نکرده‌اند.

لاله: اکثر خانم‌های مجرد بازیگر الان یک بار ازدواج کرده‌اند... می‌توانم بگویم معمولا خانم‌ها در دو مقطع سنی میل به ازدواج دارند، یکی در سنین پایین؛ از 20 تا 24 سال که هیجان و تب بزرگ شدن و تشکیل خانواده دادن اهمیت دارد. مثلا من خودم یادم هست که سنین 22،23 سالگی چقدر بین دوستانم راجع به این موضوع حرف می زدیم، اگرچه سن ما واقعا کم بود.
 
  •  اما بعد دوره استقلال مالی می رسد که به نظر کمی ازدواج را زیر سایه خود قرار می دهد.
بله، ولی از این سن که می‌گذری و وارد بازار کار می‌شوی، روابطت تغییر می‌کند و کلا از حال و هوای ازدواج فاصله می‌گیری، اما در یک سنی به بلوغ فکری و رشد اجتماعی می‌رسی و این معمولا با یک دهه وقفه اتفاق می‌افتد. معمولا ازدواج‌های این چنینی بالای سن 34،35 اتفاق می‌افتد. من خودم در کارهای مختلف هنری و حرفه‌ای شرکت داشتم. تقریبا در دو، سه حوزه اینقدر فضاها برایم جذاب بود که خیلی نیاز به تشکیل خانواده در من وجود نداشت، ولی بعد از یک دوره، وقتی به چیزهایی که می‌خواهی می‌رسی و انتظارات بیرونی را مرتفع می‌کنی، برمی گردی به نیاز تشکیل خانواده دادن و متوجه می‌شوی که دیگر پدر و مادر قادر به برطرف کردن آن نیازها نیستند و نیاز به یک شخص سومی هست و خودت به عنوان یک فرد می‌خواهی این بخش زندگی را نیز تجربه کنی.

 




 
 ترس های طبیعی از ازدواج
 

لاله اسکندری در قسمتی از مصاحبه به این نکته اشاره کرد که بعضی از همکاران بعد از ازدواج دچار مشکلاتی شده اند و همین مسئله باعث جدایی یا بروز برخی مسائل در زندگی حرفه ای ایشان شده است. او درباره این مسئله که چرا خیلی از بازیگرهای هم‌نسل او تن به ازدواج نداده اند، چنین می گوید: «گاهی برای بعضی از افراد هنوز این جذابیت وجود دارد که باید در بازار کار و حرفه بیشتر فعالیت داشته باشند و تصور می‌کنند که شاید ازدواج این روند را برایشان کُند کرده یا مانع شود یا اصلا اجازه نداشته باشند کار کنند.خب خیلی از دوستانی که ازدواج کردند، متأسفانه همسرانشان این شرایط را برایشان گذاشتند که دیگر کار نکنند و این به نظر من رفتار درستی نیست.»

 




به امید یک زندگی شاد و طولانی

به بازیگرها بدبین نباشید

 
  •  بحث جلب توجه در مورد بازیگران بحث ازدواج را خاص‌تر می‌کند و شاید برای آقایان تحمل این حالت سخت باشد، زیرا در خانواده معمولا آقایان جلودار هستند و نقش اول را ایفا می‌کنند. آیا ازدواج برای یک بازیگر مقوله خاص‌تری هست؟
لاله: بله، بالاخره تمام این  نگرانی‌ها وجود دارد. ولی انسان‌ها وقتی برای کارشان زحمت می‌کشند، می‌خواهند رشد کنند. چون فردی که فعالیت هنری دارد، خالق است و می‌خواهد آثار هنری به جای بگذارد، بنابراین در مواقع این چنینی می‌تواند آسیب زننده باشد، چون این ارتباط ممکن است سبب شود شما نتوانی این راه را ادامه بدهی، ولی اگر ساسان برای من محدودیتی می‌گذاشت، شاید اصلا این ازدواج صورت نمی‌گرفت.  خوشبختانه چیزی که برای من قابل احترام بود، در این موضوع خلاصه شد که ساسان تمام این شرایط را پذیرفت. حتی وقتی یک سال نامزد بودیم،​ من 10 ماه سرکار بودم، اما ساسان واقعا همراهی داشت با من.
 
  •  به عنوان یک الگو، آیا زوجی را در اطرافتان می شناسید که زندگی موفقی دارند؟
الان در ایران داریم افرادی را که با این شرایط ازدواج کردند و زندگی خیلی موفقی دارند، بچه دارند و این شرایط را پذیرفتند و زوج‌های موفقی هستند. در خارج از کشور هم نمونه این ازدواج‌ها دیده می‌شود، مثلا مریل استریپ. او یک بازیگر است و ازدواجی هم که کرده ازدواج اولش بوده، شوهرش یک مجسمه ساز است و مریل استریپ هم فعالیت هنری خود را ادامه داده و حالا 4فرزند هم دارند. حالا در این شرایط مریل استریپ جایزه اسکار هم می‌گیرد. می‌خواهم بگویم نگاه مردم به ازدواج بازیگرها اشتباه است، یعنی حتی در خارج از ایران هم اینطور نیست که مردم ما فکر می‌کنند یک بازیگر چندبار ازدواج می‌کنند. خب ما الیزابت تایلور را می‌بینیم، اما همه که اینطور نیستند. یعنی می‌خواهم بگویم اینکه می‌گویند بازیگرها قابل اعتماد نیستند و ممکن است چندبار ازدواج کنند، در واقع صحت ندارد چون ازدواج به شخصیت خود افراد برمی گردد.
ساسان: بخش بازیگری برایم خیلی اهمیت نداشت و ملاک انتخاب نبود.

لاله: (با خنده) شخصیتم برایش جالب بود.

ساسان: واقعا من جذب شخصیت و خانواده ایشان شدم، چون خانواده فرهنگی و بسیار خوبی دارند. به مرور با خانواده هم آشنا شدیم، چون من نه در سن و سالی بودم که ارتباط با یک بازیگر برایم جذابیت داشته باشد و نه فرصت این نوع ارتباط‌ها را داشتم، البته لاله هم همین طور و ما دیگر فرصتی نداشتیم که بخواهیم فقط وقت بگذرانیم.
 
  •  به هر حال ازدواج با یک بازیگر کمی مخاطره‌آمیز است؟
من خیلی به این موضوع فکر می‌کردم اما آنقدر که ما از آن وحشت داریم، سخت نیست. بالاخره خانم اسکندری بیشتر در معرض توجه قرار دارند، ولی خیلی سخت نیست. بالاخره من هم تا این سن ازدواج نکردم، تمام دوستان من بچه دارند. حتی بچه هایشان مدرسه می‌روند. یک آدم خاص بودم، ولی وقتی این ویژگی‌ها را در لاله دیدم، دیگر به سختی‌های این نوع ازدواج فکر نکردم و توانستم به راحتی با آنها کنار بیایم.
 
  •  کدام وجه این ازدواج سخت‌تر است، بخش توجه مردمی یا غیره؟
ساسان: اصلا سخت نیست. توی همه دنیا این اشکال هست و در هر حرفه‌ای می‌تواند مشکل وجود داشته باشد. انسان‌ها وقتی برای مدت طولانی‌تر در یک حرفه‌ای مشغول به کار هستند و آن را دوست دارند، قالب و شکل آن حرفه را به خود می‌گیرند. در واقع یک مرزبندی سازمانی است و مرزبندی بین زندگی کاری و خصوصی وجود ندارد، اما لاله این مرزبندی را می‌تواند داشته باشد. هم به کار رسیدگی می‌کند و هم می‌تواند زندگی شخصی را مدیریت کند. این دیگر بستگی به خود آدم‌ها دارد و اینطور نیست که یک روالی وجود داشته باشد و همه هم از همان روال پیروی کنند.
 
  •  خانم اسکندری، همسر شما شرطی برای کم کردن فعالیت‌های بازیگری برایتان نگذاشته؟
رابطه ما یک رابطه بالغی بود و اصلا ما وارد این مقوله‌ها نشدیم. در واقع‌ من یک انسانی هستم با تمام این مجموعه ویژگی‌ها و شغلم و خود ساسان هم از روز اول می‌دانست که کار ما سختی خودش را دارد؛ شب بیداری، نبودن در تهران و هزار جور گرفتاری دیگر ولی ساسان واقعا این همکاری و همراهی را تا الان  داشته و تمامی این شرایط را پذیرفت.

 




 
مرد منظم، زن هنرمند
 

 
  •  خانم اسکندری کار خانه انجام می‌دهید؟
خب البته من و ستاره نزدیک 10سال در طبقه بالای خانه پدری‌ام مستقل زندگی می‌کردیم. یعنی اینطوری نیست که اصلا کار خانه انجام نداده باشم و یکدفعه بیایم و بخواهم کار کنم. خب گاهی پیش آمده که میهمان داشتیم و مجبور بودیم کار کنیم. البته معمولا وقت ناهار و شام می‌رفتیم پایین پیش پدر و مادر! من بیشتر به شکل تفننی آشپزی را دوست دارم. تا حد امکان کارها را انجام می‌دهم و به عنوان برنامه روزانه خیلی به آن نگاه نمی‌کنم، البته چیدمان خانه را دوست دارم. ساسان واقعا کمک می‌کند و دست‌پخت خوبی هم دارد. خیلی هم تمیز است، کمد لباس‌هایش همیشه مثل بوتیک‌های لباس است.

 


 
ثروتمند نیستیم اما خوب خرج می‌کنیم
 

 
  •  خانم اسکندری، شما امکان مالی خوبی داشتید، آقای ساسان هم به نظر می‌رسد همین طور هستند، این قضیه مالی و هم طبقه بودن چقدر اهمیت داشت؟
ساسان: من اصلا آدم پولداری نیستم، از پس هزینه‌های زندگی برمی‌آیم، خیلی خوب خرج می‌کنم و خیلی خوب زندگی می‌کنم، اما خیلی پولدار نیستم، به طوری که امکانات عجیب و غریب داشته باشم. حالا ممکن است فردا هم شایعه کنند که لاله با یک مرد خیلی ثروتمند ازدواج کرده، اما من واقعا پولدار نیستم و وضع لاله از من بهتر است. من معتقدم پولدار کسی است که خوب پول خرج می‌کند. من معتقدم هر چقدر خرج کنم، جایش پر می‌شود. کلا دلبستگی به پول ندارم و خیلی راحت خرج می‌کنم.
لاله: (باخنده) راحت‌تر از آن چیزی که فکرش را بکنید...

ساسان: من اصلا حساب پول‌هایم را ندارم، اما لاله دارد. یک دفتر حساب کتاب هم داشت که چند روزه گم کرده!

لاله: آره هر چی هم می‌گردم پیدا نمی‌شود، همه حساب کتاب‌هایم آنجا بود.
 
  •  این اخلاق ساسان شما را اذیت نمی‌کند؟
لاله: نه اذیت نمی شوم، خب همیشه خانم‌ها حسابگرتر هستند، ولی گاهی زیاد آینده‌گر نیستند چون فکر می‌کنند تا وقتی خانه پدر و مادرشان هستند آنها خرجشان را می‌دهند و بعد هم که شوهر می کنند و خرج و مخارج پای شوهر است. در خانواده‌ای بزرگ شدم که پدر و مادرم و خانواده مادرم همه شاغل بودند و پدرم همیشه اصرار داشت من کار کنم و این استقلال را داشته باشم. چون ما بیشتر اعضای فامیل‌مان هم با اینکه نسل قدیمی بودند، اما بیشتر کار می‌کردند.

من به یاد ندارم از پدرم چیزی خواسته باشم. من از 19سالگی تمام هزینه‌های زندگی‌ام حتی تحصیلم را نیز خودم داده‌ام و هیچ وقت به خانواده  نیاز مالی نداشتم. خب به هر حال نزدیک به 16 سال است که کار می‌کنم و وقتی از آینده‌نگری می‌گویم، به خاطر این است که شما نمی‌دانی چه چیزی پیش رویت است. ازدواج نمی‌کنی، حتی اگر ازدواج هم بکنی، هر اموالی داشته باشی به رفاه زندگیت کمک می‌کند. دوست ندارم در 60سالگی مستأجر باشم، دوست دارم در یک رفاه مالی زندگی کنم، اما این بدین معنا نیست که این رفاه را روی دوش فردی به نام شوهر یا پدر و مادر بیندازم.

 


 
این زوج عجله ای برای افزایش تعداد خانواده خود ندارند
 

 
  •  شما نقشه‌هایی برای خانواده پرجمعیت داشتن و بچه‌دارشدن دارید؟
ساسان: نه، هنوز نه. خیلی راجع بهش فکر نمی‌کنیم. مسئولیت سختی است. (لاله با خنده: سن و سال ما دیگه به پرجمعیت کفاف نمی‌دهد)
 
  •  یکی از دلایل اصلی ازدواج خانم‌ها بچه‌دارشدن است، شما چطور؟
لاله: نه اینکه دوست نداشته باشم. ولی موضوع اصلی زندگی‌ام نیست معتقدم کار سخت و پرمسئولیتی است. بار تقویتی و تربیتی، عاطفی زیادی به دوش مادر است و باید از هر حیث آماده باشد. مهم است که فرد در خودش توان تربیت یک فرزند را ببیند و باید کاملا آگاهانه باشد. من دوستانی دارم که آگاهانه بچه‌دار شده‌اند و تمام وقت‌‌شان را پای بچه گذاشته‌اند و اتفاقا بچه خوبی هم تربیت کرده‌اند.
خب می‌دانید آنها انرژی را که باید برای چند بچه بگذارند، برای یکی می‌گذارند. البته من فکر می‌کنم نسل ما کلا نسل تک نفره است و دو نفر هم کمتر دیده می‌شود. در خارج از کشور امکانات اجتماعی برای مادر و فرزند بیشتر است؛ از خدمات شهری تا درمانی.
 
  •   پس با این تفسیر، باید زودتر بچه دار شد...
 ساسان و من با این نظر مخالفیم، این درست که امکاناتی که در حال حاضر برای فرزندان هست، از زمان ما و نسل ما خیلی بیشتر است اما در زمان ما 10درصد تربیت فرزندان به عهده اجتماع بود و 90درصد به عهده والدین، یعنی امروزه این شرایط کاملا برعکس است. هر چقدر تلاش کنی باز هم زورت به اجتماع نمی‌رسد و همه چیز دست شما نیست و از کنترل خارج است. بچه‌ها در معرض یک سری بی‌تربیتی‌ها در جامعه قرار می‌گیرند که از کنترل خارج است.

ساسان: چیزی که سخت است این است که یک آدم دیگر اضافه می‌شود که تو نمی‌دانی آینده‌اش چه می‌شود. چه اتفاقی قرار است برایش بیفتد. یک جورایی گنگ است و البته خیلی پرمسئولیت.

لاله: پدر و مادر هر دو دبیر هستند و ما اصلا جرأت نداشتیم کوچکترین بی‌ادبی بکنیم، ولی الان بچه‌ها رفتارهای خوبی با والدینشان ندارند. زمان ما همه چیز فرق می‌کرد، مثلا خود ما فقط کافی بود مادرم یک نگاه به ما بکند، ما می‌رفتیم و سعی می‌کردیم چند روز جلوی پدر و مادرمان نباشیم. «و همه این‌ها دلیلی بود که ما به بچه فکر نکردیم»

 


 
  •  اصلا یادمان رفته از ستاره اسکندری خواهر گرامی شما سئوال کنیم. قرار نیست ستاره هم ازدواج ‌کند؟
لاله: نمی‌‌دانم از خود ستاره باید بپرسید.

ساسان: اگر ستاره در جریان رابطه ما نبود، شاید ما هنوز هم زیر یک سقف نبودیم و دوران نامزدی ما ادامه داشت. ستاره خیلی لطف داشت و خیلی به ازدواج ما سرعت داد.

لاله: انشاءالله برایش جبران می‌کنیم.

 


 
من کار مـی کنـم پس هـسـتـم
 

 
  •  خانم اسکندری، از حرف‌های شما اینجور برمی‌آید که شما همچنان آن کارهای زیباسازی شهر را با جدیت انجام خواهید داد؟
بله، چون من در واقع یک طیف اشتغال‌زایی دارم و بچه‌های زیادی با من کار می‌کنند، از خانواده نزدیکم تا دیگران و این برای من لذتبخش است. اصلا یکی از دلایل دیگری که راجع به ساسان برای من جالب بود، در همین موضوع خلاصه می‌شد که در شرکتش تقریبا 60 نفر کار می‌کنند. چون در حال حاضر اکثر حرفه‌ها رو به مصرف‌کنندگی دارد و میزان واردات ما زیاد شده است، بنابراین اینکه تو درکشور خودت و برای مملکت خود یک چیزی را تولید می‌کنی و تولیدکننده هستی، بسیار مهم است و این را هم از روز اول به ساسان گفتم که برای من به عنوان یک تولیدکننده که اشتغال‌زایی می‌کنی، خیلی جالب است.

تمام بازارهای ایران توسط چین و کشورهای دیگر در حال نابودی است. وقتی تو تولیدکننده هستی و یک سری افراد را در این تولید شرکت می‌دهی، خیلی خوب و جذاب است. برای من صرفا درآمدزایی مهم نیست، بار هنری برایم اهمیت بیشتری دارد.
 
  •  حالا واقعا درآمد ندارد؟
اگر صرفا به فکر درآمدزایی بودم، سالی 9،8 تله‌فیلم بازی می‌کردم و پول بیشتری هم به دست می‌آوردم، ولی این درآمدزایی کردن برایم اهمیت بیشتری دارد. زیرا 60،50 نفر با من مشغول هستند و داریم صنایع دستی را که در حال زوال است، احیا می‌کنیم و تا زمانی که انرژی داشته باشم، این کار را ادامه خواهم داد. در واقع من با یک مجموعه کار می‌کنم و این مجموعه برایم مهم هستند.
 

 




 
یک ازدواج عاقـلانه بزرگسالانه و منطقی
 

لاله، دلایل انتخاب ساسان به عنوان همسر خود را خیلی راحت و با چند جمله به زبان آورد. از دید او ساسان متعهد، خوش اخلاق و خانواده‌دار است. . .

 
  •  شما چه ویژگی مثبتی دیدید در آقای ساسان؟ آیا آقای ساسان همان مرد ایده آل شما بود؟
چیزی که برایم از هر چیزی مهمتر بود، بحث اخلاق بود. فکر می‌کنم در این روزگار تعهد و وفاداری زیاد میان آدم‌ها دیده نمی‌شود. خیلی از آدم‌ها فکر می‌کنند فقط وقتی یک چیزی به عنوان ازدواج ثبت می‌شود، باید متعهد شوند. اما وقتی شما یک نفر را انتخاب می‌کنید، به عنوان نامزد باید به او متعهد شوید و این موارد هست که برای من اهمیت دارد. من همیشه به خصایص انسانی و اخلاقی عقیده داشتم و فکر می‌کنم ساسان دارای این خصایص هست.
 
  •  بحث خانواده هم برایتان اهمیت داشت؟
 خانواده همیشه برایم اهمیت داشته و وقتی با خانواده ساسان آشنا شدم، متوجه شدم که واقعا خانواده خوب و اصیلی دارد. زیرا معتقدم همه چیز نشأت گرفته از خانواده است و روش تربیت و پرورش در خانواده بسیار روی فرد اثرگذار است. بنابراین وقتی خانواده دیده می‌شود، بیشتر به این نتیجه می‌رسیم که آیا رفتارهای فرد ذاتی است و یا فقط تظاهر است. چیزی که من در خانواده ساسان دیدم، همان حس تعهد بود و اهمیت خانواده؛ چیزی که شاید این روزها بعضی از خانواده‌ها خیلی به آن اهمیت ندهند. بنابر شرایط کاری در طی سال‌ها در معرض بسیاری از  معاشرت‌ها با افراد مختلف هستم و پیشنهادهایی به شما می‌شود که شاید انتخاب کنی، اما من هیچ وقت به این نتیجه نرسیدم که این افراد می‌توانند برای ازدواج با من مناسب باشند.
 
  •  آیا با کسی هم مشورت کردی؟
بله. بعد هم خانواده و دوستانم، همه ساسان را دیدند و این ویژگی‌ها را تأیید کردند. خب این نشان می‌داد که من راجع به خصوصیات ساسان درست فکر کرده بودم. به طور کلی این ارتباط من و ساسان بسیار عاقلانه، بزرگسالانه و منطقی بود. نه آنطور که می‌گویند فلانی با یک نگاه عاشق شد. خب از هر دوی ما سن و سالی گذشته، البته منظورم این نیست که آن شکل ازدواج برپا نشود، اتفاقا آن هم هیجان‌انگیز است و چه بسا می‌تواند موفق هم باشد؛ چه اینکه نمونه‌های موفق هم وجود داشته است.
 
  •  اولین وجه مشترک بین هر دوی شما که خیلی هم خوشحالتان کرد، چه بود؟
لاله: حوزه کاری ما اولین اشتراک ما بود.

ساسان: اینکه هر دویمان خیلی خوش سلیقه‌ایم.

لاله: کار دکوراسیون می‌کنیم.

ساسان: معاشرت کردن، سفر کردن، میهمان دوست بودن و ورزش کردن جزو چیزهایی بود که دیدیم هر دویمان بهش علاقه داریم.
 چند خواهر و برادر هستید؟

ساسان: من 2تا برادر دارم، یکی بزرگتر از خودم که ازدواج کرده و برادر دیگری که از خودم کوچکتر است.

لاله: ما خانواده شلوغی هستیم. 3 خواهر و 2برادر.

 


 
دوست ندارم زنم فقط قرمه سبزی درست کن باشد
 

 
  •  چالش دیگر زندگی با یک بازیگر، داشتن یک زندگی نرمال است که در مورد بازیگران صدق نمی‌کند؟
ساسان: می‌دانم چه می‌گویید مثلا شوهری که دوست دارد وقتی به خانه برمی‌گردد همسرش برای او قرمه‌سبزی درست کرده باشد، اما من از انسان‌های تک بعدی زیاد خوشم نمی‌آید؛ کسی که فقط قرمه‌سبزی درست کند و به تمیزکردن خانه بپردازد، زیرا من سال‌ها زندگی می‌کردم و خودم همه این کارها را بلدم انجام بدهم، منظورم خیلی از کارهایی است که یک خانم خانه‌دار می‌تواند انجام بدهد، فقط از اتوکردن لباس خوشم نمی‌آید که اون هم، لباس‌هایم را می‌دهم خشکشویی. من دنبال یک آدم مستقل بودم که با من اشتراکاتی داشته باشد. در واقع از آدم آویزان متنفرم، زیرا من توان این را ندارم که کسی را دنبال خودم بکشم، خب ما زندگی مشترک مان را داریم و با هم سفر می‌رویم. با هم زندگی می‌کنیم، اما خب هر کدام از ما زندگی خودش را دارد.
 
  •  آقایان انتخاب‌کننده هستند، اما خانم‌ها باید انتخاب شوند و شما تا این سن ازدواج نکردید، چه معیار خاصی داشتید که تا به امروز در کسی پیدا نکردید و بالاخره در لاله خانم پیدا کردید؟
ساسان: شاید کسی از من خوشش نیامده باشد.

لاله: شکسته نفسی نکن!

ساسان: ضرورت ازدواج را حس نکرده بودم. افراد مختلفی به من معرفی می‌شدند، اما خیلی خنده دار است که کسی به شما معرفی شود، بروید یکبار با هم شام بخورید و بعد ازدواج کنید. اما لاله استقلال داشت و من کلا دوست دارم زندگی نرمالی داشته باشم. آدم‌هایی را که خیلی به هم چسبیده‌اند را دوست ندارم. همیشه به مادرم می‌گفتم یکی مثل خود من حالم را به هم می‌زند و لزومی ندارد آدمی مثل خودم را انتخاب کنم. مثلا از یکی بپرسی چه رنگی را دوست داری، او بگوید قرمز و بعد شما هم بگویید من هم همین رنگ را دوست دارم، پس برویم ازدواج کنیم. ولی فکر می‌کنم فردی مثل لاله می‌تواند شخصیت من را تقویت کند. لاله زندگی سالمی داشته و دارای شخصیت قوی‌ است. آدم‌هایی که نه موقعیت لاله را دارند و نه شرایط ویژه‌ای، می‌روند و کارهای غیرمعقولی انجام می‌دهند، اما لاله زندگی سالمی داشته و این نکته‌ای است که حتی همکارانش می‌دانند و راجع به آن می‌گویند.

 


 
  •  متولد چه ماهی هستید؟
ساسان: دی.

لاله: من آذری هستم.
 
  •  طالع‌بینی‌تان به هم می‌خورد؟
لاله: من گربه هستم. امسال هم سال گربه است.

ساسان: موش! در واقع موش و گربه هستیم.

لاله: حالا نمی‌دانم ساسان چطور جرأت کرده بیاید در خانه گربه! می‌دانید که امسال سال گربه است، سالی که قرار است برای من خوب باشد و البته خیلی هم خوب شروع شده.
 
  •  پاگشاها شروع شده؟
لاله: نه هنوز شروع نشده، چون چند روزی بیشتر نیست که در خانه خودمان هستیم.
 
  •  اولین قرمه‌سبزی را کدامتان درست کرده؟
لاله: هنوز هیچ کدام. هنوز وقت نشده.

ساسان: حالا قرمه سبزی هم نشد، اشکالی ندارد. من قبلا دستپخت لاله را خورده‌ام.

 

 


رضا داوود نژاد و پدرش علیرضا داوود نژاد

Persianv.com At site

Persianv.com At site

Persianv.com At site


++++++++++++++++++++++++
لیندا کیانی و مادرش

Persianv.com At site

++++++++++++++++++++++++
باران کوثری و پدر و مادزش

Persianv.com At site

Persianv.com At site

++++++++++++++++++++++++
نیوشا ضیغمی و پدر و مادرش

Persianv.com At site

++++++++++++++++++++++++
پژمان بازغی و مادرش

Persianv.com At site

..................................
بهنوش بختیاری و پدر و مادرش

Persianv.com At site

++++++++++++++++++++++++
مهناز افشار و مادرش

Persianv.com At site

++++++++++++++++++++++++
مهرآوه شریفی نیا ، پدر و مادرش

Persianv.com At site

Persianv.com At site


Persianv.com At site

++++++++++++++++++++++++
پدر و مادر گلشیفته و شقایق فراهانی

Persianv.com At site

++++++++++++++++++++++++
مادر هدیه تهرانی

Persianv.com At site

++++++++++++++++++++++++
احسان علیخانی و مادرش

Persianv.com At site

++++++++++++++++++++++++
فرزاد حسنی و مادرش

Persianv.com At site


++++++++++++++++++++++++
پگاه آهنگرانی و مادرش منیژه حکمت


alt="Persianv.com At site

Persianv.com At site

++++++++++++++++++++++++
همایون شجریان و پدرش

Persianv.com At site

++++++++++++++++++++++++
احسان خواجه امیری و مادرش

Persianv.com At site

++++++++++++++++++++++++
فاطمه معتمدآریا و پدرش

Persianv.com At site

++++++++++++++++++++++++
پوریا پورسرخ و مادرش

Persianv.com At site

++++++++++++++++++++++++
پولاد کیمایی و پدرش مسعود کیمایی

Persianv.com At site

Persianv.com At site

++++++++++++++++++++++++
پرویز گلزار پدر محمد رضا گلزار

pedargolzar-persianv.com_(3.jpg 


نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد